جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

خاطره........

http://www.psychologytoday.com/files/u45/sad_man.jpg


کی فکرشو میکرد یه روز از همدیگه جدا بشیم

 من و تو با اون همه حرف اینهمه بی صدا بشیم

چی سر آرزو اومد خاطره تکلیفش چی شد

 دستایی که مال منه نصیب دستای کی شد

 چرا نمیشه یک نفس عشقتو از یاد ببرم

 خواب و خیال داشتنت چرا نمیره از سرم

 چرا با هیچکسی نشد یه لحظه جاتو پر کنم

 چرا یکم که دور میشی حس نمیمونه تو تنم

 پس چرا دیونه میشم وقتی تو رو کم میارم

 وقتی  بهت نمیرسم چرا بازم دوستت دارم...


سامان جلیلی - کاری به کارم نداری

از این به بعد آهنگ هم میزارم توی بلاگ ، البته از اون توپ هاش


اولیش هم از سامان جلیلی  که واقعا نمیدونم بگم شبیه محسن یگانه میخونه یا شادمهر؟؟


دانلود آهنگ با کیفیت MP3 192


Download


دانلود آهنگ با کیفیت MP3 192


Download


دانلود آهنگ با کیفیت OGG


Download


سلامی دوباره!

سلامی دوباره به همه ی یاران و دوستان عزیزم که به من لطف داشتن ( امیدوارم هنوز هم داشته باشن )


امروز بعد از چند ماهی به بلاگ سر زدم 


دلم خیلی تنگ شده بود



میخوام شروع کنم به نوشتن ، البته باید اول یک قالب خوب پیدا کنم ، چون گویا اون قالب قبلی حذق شده به صورت اوتوماتیک ، ولی حیف شد ،خیلی روش کار کرده بودم.


فعلا این گل تقدیم به شما عزیزان


گل ، تقدیم به همه

واژه OK چگونه در دنیا رسم شد!!!

واژه OK چگونه در دنیا رسم شد!!! جالبه حتما بخونید

دریک انبار کالا در امریکا ، کارگر بی سوادی به کار مشغول بود.او وظیفه داشت تعداد کالای مورد نظر هر گونی را شمارش کرده و در صورت صحیح بودن میزان آن ، روی گونی بنویسد All Correct به معنای " صحیح است" ، چون این کارگر بی سواد بود و طرز نوشتن این کلمه را بلد نبود و فقط تا حدودی حروف را می شناخت ، با استفاده از صدای اول کلمه ها علامتی روی گونی ها می گذاشت.
به این صورت که به جای All ، از O و به جای کلمه Correct ، از حرف K استفاده
می کرد و به جای کلمه All Correct روی گونی ها می نوشت O.K
و جالب اینکه هر دو این حروف با حرف کلمه اصلی تفاوت داشت و وقتی کارفرمای کارگر مذکور پرسیده بود این حروف چیست وی در پاسخ گفته بود که به اختصار نوشته است All Correct که در آن انبار استفاده از کلمه O.K رسم شد و سپس به تدریج در دنیا همه گیر شد و امروزه مردم سراسر دنیا از آن به عنوان یک کلمه کلیدی در محاورات استفاده می کنند.
------------------

عید همتون مبارک

مریض!!

یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه .
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه : خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟
مریض پاسخ میده: من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم
و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم،
فهمیدم که یکی با همسرم بوده!! دربالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن،ولی کسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم،
یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.
من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!!
دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله.
مریض بعدی دکتر بهش میگه : به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته.
مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره!
بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟
مریض پاسخ میده:باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود.
ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم.
من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیکنید؛
ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!
وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره.
دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی؟!»
خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین !
نتیجه اخلاقی:.....!!*
*از گفتن نتیجه اخلاقی معذوریم!

کارمند!!

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود،
با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای.
می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر عامل شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر عامل گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت. 

داستان بیداری!!

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند.
سربازان مانع ورودش می شوند.
خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟
پس از گزارش سربازان به خان ؛ وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور خان زند می رسد.

خان از وی می پرسد که چه شده است این چنین ناله و فریاد می کنی؟

مرد با درشتی می گوید دزد ، همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.

خان می پرسد وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟

مرد می گوید من خوابیده بودم.

خان می گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

مرد در این لحظه پاسخی می دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود و
سرمشق آزادی خواهان می شود .

مرد می گوید : چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم!!!

خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند.
و در آخر می گوید این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم

آهنگ وب!!

بالاخره با تلاش های فراوان و  دزدیدن کد از سایت علیرضا و قرار دادنش تو سایت خودم موفق به این شدم که آهنگی در سایت بندازیم تا حالشو ببرین


فعلا چون دلم گرفته آهنگ معین به نام دلم گرفت رو قرار دادم



فعلا مجبورید با همین بسازید تا آهنگ جدید :دی


مرسی از دوستان گلی که نظر میدن :ایکس

شب احیا!!!

سلام به همه


امسال هم خوب بود هم بد


خوبش این بود که دست جمعی میرفتیم(با دوستان) و تنها مثل سالهای دیگه نبود که بخوام تنها بشینم تو مسجد و هی اینو اونو نگاه کنم که  با دوستاشون یا پدرشون میان ولی من .....


امسال برعکس 6 نفر بودیم ولی باز بعد مسجد اصلا خوب نبود شب های اول خوب بود ولی شب اخر بد تر از همه بود


بعد مسجد سوار موتور ها شدیم و رفتیم جنگل


تقریبا ساعت 1 میشد


همه یا مرفتن خونه هاشون  یا همون مسجد میشستن بقیه مراسم  ولی ما ...


خلاصه حرکت کردییم و رفتیم جنگل تقریبا شلوغ بود ولی نه به اون صورت


ما هم نشستیم و اصلا به کل یادمون رفته بود که امشب شب 23


و نباید بخنیدم یا شوخی کنیم و خیلی کارای دیگه


تازه دوستام ساعت 2 رفتن وسایل گرفتن که بیکار نباشیم ( البته به جز قلیان ، چون از اولش بود :دی )


خلاصه تا 3 (گفتیم ، خندیدیم ، خوردیم ، کشیدیم ) و برگشتیم


اصلا از دیشب خوشم نیومد و امیدوارم سال دیگه دوباره تنها باشم

بینایی!!

داستان زیبایی حتما بخونین


-----------------------------


مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.


به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد: "پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند" مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه 5 ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند.

ناگهان پسر دوباره فریاد زد: " پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند." زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند. باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد:" پدر نگاه کن باران می بارد،‌ آب روی من چکید.

زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: "‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟!"

مرد مسن گفت: " ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند!"




سلام بلاگ اسکای

سلام بلاگ اسکای من اومدم با دل پور


دوستان عزیز از این به بعد اینجا میشه محل دست نوشته های من


خیلی دلم پر


به زودی براتون شروع میکنم


مرسی


راستی یادتون نره مارو دعا کنید

ارنستو چه گوارا (قسمت هفتم)

  نه،اینجا دیگر شربت و سوزن و قرص فایده نداشت
  اینجا دیگر درمان به کار نمیامد
  اینجا بایستی مبارزه کرد
  مبارزه بر ضد دشمن
  دشمنی که دزد هم بود؛
  و به زور و دوز و کلک ثروت میلیونها مردم را غارت میکرد
  دشمنی که به صغیر و کبیر رحم نمیکرد
  و هر نغمه ی مخالفی را با گلوله جواب میداد.
  دشمنی که تا دندان مسلح بود.
  پس بر ضد این دشمن
  بایستی جنگ مسلحانه راه انداخت.
  ادامه دارد...



منبع - کشکول هومن معین

User & Pass برای آبدیت Nod 32

کد با به تاریخ : 13/5/1388
Date : 4/8/2009

ادامه مطلب ...

ارنستو چه گوارا (قسمت ششم)

  برای از بین بردن مرض
  بایست میکروب را نابود کرد
  برای از بین بردن سرمایه داری
  بایست سرمایه دار را از میان برداشت
  چه گوارا با این اندیشه دست به کار شد
  مرض را یافته بود:سرمایه داری!
  میکروب را پیدا کرده بود:سرمایه دار!
  اما دارو؟
  آیا با شربت میتوانست این میکروب را درمان کند؟
  آیا با سوزن میتوانست؟
  آیا با قرص میتوانست؟
  چه گوارا شب و روز در همین فکرها بود.
  ادامه دارد...

منبع - کشکول هومن معین

بهارم دخترم - فریدون مشیری

http://i11.tinypic.com/2lbgppk.jpg



بهارم دخترم از خواب برخیز
شکر خندی بزن و شوری برانگیز
گل اقبال من ای غنچه ی ناز
بهار آمد تو هم با او بیامیز
***
بهارم دخترم آغوش واکن
که از هر گوشه، گل آغوش وا کرد
زمستان ملال انگیز بگذشت
بهاران خنده بر لب آشنا کرد


ادامه مطلب ...