واژه OK چگونه در دنیا رسم شد!!! جالبه حتما بخونید
یه روز صبح یه مریض به دکتر جراح مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه .
دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه : خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟
مریض پاسخ میده: من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم
و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم،
فهمیدم که یکی با همسرم بوده!! دربالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن،ولی کسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم،
یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید.
من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!!
دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله.
مریض بعدی دکتر بهش میگه : به نظر میرسید که تصادف بدی با یک ماشین داشته.
مریض قبلیِ من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره!
بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟
مریض پاسخ میده:باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود.
ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم.
من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیکنید؛
ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من!
وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره.
دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی؟!»
خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب کرد پایین !
نتیجه اخلاقی:.....!!*
*از گفتن نتیجه اخلاقی معذوریم!
مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود،
با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای.
می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»
کارمند تازه وارد گفت: «نه»
صدای آن طرف گفت: «من مدیر عامل شرکت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»
مدیر عامل گفت: «نه»
کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.
بالاخره با تلاش های فراوان و دزدیدن کد از سایت علیرضا و قرار دادنش تو سایت خودم موفق به این شدم که آهنگی در سایت بندازیم تا حالشو ببرین
فعلا چون دلم گرفته آهنگ معین به نام دلم گرفت رو قرار دادم
فعلا مجبورید با همین بسازید تا آهنگ جدید :دی
مرسی از دوستان گلی که نظر میدن :ایکس
سلام به همه
امسال هم خوب بود هم بد
خوبش این بود که دست جمعی میرفتیم(با دوستان) و تنها مثل سالهای دیگه نبود که بخوام تنها بشینم تو مسجد و هی اینو اونو نگاه کنم که با دوستاشون یا پدرشون میان ولی من .....
امسال برعکس 6 نفر بودیم ولی باز بعد مسجد اصلا خوب نبود شب های اول خوب بود ولی شب اخر بد تر از همه بود
بعد مسجد سوار موتور ها شدیم و رفتیم جنگل
تقریبا ساعت 1 میشد
همه یا مرفتن خونه هاشون یا همون مسجد میشستن بقیه مراسم ولی ما ...
خلاصه حرکت کردییم و رفتیم جنگل تقریبا شلوغ بود ولی نه به اون صورت
ما هم نشستیم و اصلا به کل یادمون رفته بود که امشب شب 23
و نباید بخنیدم یا شوخی کنیم و خیلی کارای دیگه
تازه دوستام ساعت 2 رفتن وسایل گرفتن که بیکار نباشیم ( البته به جز قلیان ، چون از اولش بود :دی )
خلاصه تا 3 (گفتیم ، خندیدیم ، خوردیم ، کشیدیم ) و برگشتیم
اصلا از دیشب خوشم نیومد و امیدوارم سال دیگه دوباره تنها باشم
داستان زیبایی حتما بخونین
-----------------------------
مرد مسنی به همراه پسر 25 ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر 25 ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و
هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را
با لذت لمس می کرد فریاد زد: "پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند" مرد مسن
با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد. کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند
که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه 5
ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان پسر دوباره فریاد زد: " پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با
قطار حرکت می کنند." زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند. باران شروع
شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را
بست و دوباره فریاد زد:" پدر نگاه کن باران می بارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: "چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟!"
مرد مسن گفت: " ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند!"
سلام بلاگ اسکای من اومدم با دل پور
دوستان عزیز از این به بعد اینجا میشه محل دست نوشته های من
خیلی دلم پر
به زودی براتون شروع میکنم
مرسی
راستی یادتون نره مارو دعا کنید