جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

جایی برای آرامش...

جایی برای آرامش من ، تو و شاید ما!

الهه ی زمین - شعری از پدرم

شبم که باز هجر آن ستاره می کشد مرا
به فصل میرسم ولی دوباره میکشد مرا

منی که زنده از نگاه گرم و مست او شدم
به زهد چهره اش بگو چه چاره می کشد مرا

شدم به بحر آشنا شناکنان و تشنه لب
چو غرقه ای ندیده ام کناره می کشد مرا


پرستوی مهاجرم به سبزتو رسیده ام
عبوس زرد تو در این بهاره می کشد مرا

نداند او که خورده ام شراب چشم مست او
ولی به جرم یک شرابخواره می کشد مرا

به دوزمش نگاه و جان فدای یک کرشمه اش
چه گویمت که او به یک نظاره می کشد مرا

خدای آسمان چرا به داد من نمیرسد
که این الههء زمین هماره می کشد مرا

فسانه تو حُجت اردو شود چه باک
نگار خجسته ای به یک اشاره می کشد مرا

حجت نادرخانی - 17/2/1378

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد